English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (8845 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
approximate U نه دقیق ولی تقریبا درست
approximated U نه دقیق ولی تقریبا درست
approximates U نه دقیق ولی تقریبا درست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
approximating U آنچه تقریبا درست است
correcting U دقیق یا درست
correct U دقیق یا درست
corrects U دقیق یا درست
a true and accurate report U گزارشی درست و دقیق
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
OR function U تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
and U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joins U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
conjunction U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction U تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
conjunctions U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
alternation U تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
assertion U 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
union U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false U 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
unions U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
either or operation U تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness U قضاوت درست تشخیص درست
inexactly U تقریبا
feckly U تقریبا
proximately U تقریبا"
wellnigh U تقریبا
nighly U تقریبا
pretty much U تقریبا
near U تقریبا
nears U تقریبا
by a U تقریبا
neared U تقریبا
nearer U تقریبا
nearest U تقریبا
nearing U تقریبا
almost U تقریبا
practically U تقریبا"
next door to U تقریبا
much U تقریبا
roughly U تقریبا"
some U تقریبا
approximately U تقریبا
about two years U تقریبا`
all but U تقریبا
near- U تقریبا
approx U تقریبا
about <adv.> U تقریبا
circa U تقریبا
nearly U تقریبا
well-nigh U تقریبا
well nigh U تقریبا
roughly <adv.> U تقریبا
just about <idiom> تقریبا
sort of U تقریبا
not much of <idiom> U تقریبا بد
sort of <idiom> U تقریبا تا یک حدی
subovate U تقریبا بیضی
near vertical U تقریبا عمودی
semis U تقریبا نصف
semi U تقریبا نصف
approximately U تقریبا به درستی
about two years U تقریبا` دو سال
scarcely ever U تقریبا هیچوقت
squarish U تقریبا مربع
nip and tuck U تقریبا برابر
next to impossible U تقریبا نشدنی
gravel blind U تقریبا کور
be the spitting image of someone <idiom> U درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
nigh U تقریبا نزدیک شدن
around 3 in the morning U تقریبا ساعت ۳ صبح
go near to do something U تقریبا کاری را کردن
nlq U کیفیت تقریبا" عالی
thereabout U درهمان نزدیکی تقریبا
it is much the same U تقریبا همان است
disobedience U تقریبا" معادل desertion
anasarca U ورم تقریبا شدید پشام
two cents <idiom> U تقریبا هیچ ،چیزی بی ارزش
roughly speaking U تقریبا بدون رعایت دقت
It's about 2 miles from ... آن تقریبا 2 مایل دور از ... است.
about as high U تقریبا` همان اندازه بلند
whyŠthere is the answer U شرط در امده تقریبا معنی میدهد
side cast U پرتاب نخ ماهیگیری بحالت قوس تقریبا" افقی
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
jetstream U باد تقریبا افقی با سرعت بیش از 08 کیلومتر بر ساعت
The book runs to nearly 600 pages. U این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
fjeld U فلات مرتفع وصخره داری که تقریبا هیچ درختی نداشته باشد
differentiating cicuit U مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
alternatives U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
EXOR U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exjunction U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
exact solution U حل دقیق
tenty U دقیق
punctual U دقیق
subtil U دقیق
particular redemption U دقیق
scholastical U دقیق
scholastic U دقیق
intent U دقیق
advertent U دقیق
exacts U دقیق
exacted U دقیق
exact U دقیق
astute U دقیق
stringent U دقیق
wistful U دقیق
stringently U دقیق
scrutinizer U دقیق
literal U دقیق
punctiliously U دقیق
punctilious U دقیق
precision U دقیق
exquisite U دقیق
accurate U دقیق
nihilism U شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
subtlest U دقیق لطیف
precise U دقیق کردن
micro pressure gage U فشارسنج دقیق
control U توپزن دقیق
precise U صریح دقیق
controlling U توپزن دقیق
controls U توپزن دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق
precision balance U ترازوی دقیق
watchful U بی خواب دقیق
precision tools U الات دقیق
instruments U الات دقیق
precision levelling U ترازیابی دقیق
subtler U دقیق لطیف
queasy U زیاد دقیق
pernickety U کاربسیار دقیق
scrutiny U بررسی دقیق
precisian U خیلی دقیق
watchfulness U دقیق هشیاری
high accuracy measurement U سنجش دقیق
persnickety U کاربسیار دقیق
particularization U شرح دقیق
sounded U بی خطر دقیق
imprecise U غیر دقیق
thoroughgoing U بسیار دقیق
detailed analysis U بررسی دقیق
detailed analysis U آنالیز دقیق
soundest U بی خطر دقیق
sounds U بی خطر دقیق
precision measurment U سنجش دقیق
going-over U بررسی دقیق
goings-over U بررسی دقیق
in-depth U دقیق و عمیق
instrument U الات دقیق
punctual U باذکرجزئیات دقیق
perpend U دقیق بودن
sound U بی خطر دقیق
precise U خیلی دقیق
precision spirit level U ترازوی دقیق
precision instrument U سنجه دقیق
strictly speaking U دقیق شویم
fine adjustment U تنظیم دقیق
set U لجوج دقیق
arm of precision U اسلحه دقیق
sets U لجوج دقیق
setting up U لجوج دقیق
queazy U زیاد دقیق
fine setting U تنظیم دقیق
pryingly U با نگاه دقیق
precisionist U بسیار دقیق
precision tool U ابزار دقیق
precision sweep U روبش دقیق
exact location U محل دقیق
tenuous U لطیف دقیق
fine spun U دقیق خیالی
precision fire U تیر دقیق
thorough paced U دقیق گام
subtle U دقیق لطیف
an a calculator U محاسب دقیق
precision scale U مقیاس دقیق
particular U دقیق نکته بین
facsimiles U کپی دقیق از یک متن
precision U بسیار دقیق بودن
precision lathe U ماشین تراش دقیق
precision measuring equipment U تجهیزات سنجش دقیق
tendering U دقیق ترد ونازک
facsimile U کپی دقیق از یک متن
probity U پیروی دقیق از اصول
mind one's P's and Q's <idiom> U خیلی دقیق به رفتاروگفتار
tender U دقیق ترد ونازک
tendered U دقیق ترد ونازک
calibration U تنظیم الات دقیق
scrupulously <adv.> U خیلی دقیق وسواسی
to pore [over; on] U به مطالعه دقیق پرداختن
tenderest U دقیق ترد ونازک
Recent search history Forum search
1دقیق ترین معادل business در فارسی چه است؟
1A hero can affect on the people.
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1chand sabaei is correct or chand sabahi
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1may fader good
2interfereometry
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1بمعني محدوده ميباشد؟bin آيا كلمه
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com